Web Analytics Made Easy - Statcounter

نقشی که من داشتم از نقش وزرا بالاتر بود؛ به لحاظ موثر بودن» تا قبل از مصاحبه طولانی پرویز ثابتی با شبکه منوتو که در قالب مستندی پنج قسمتی پخش شد نام این شخصیت همیشه در کنار واژه شکنجه آمده بود، اما این گفتگو یا به عبارت بهتر این تک‌گویی طولانی بدنامی‌های جدیدی برای پرویز ثابتی به بار آورد که حتی عده‌ای از هواداران سرسخت سلطنت پهلوی را هم نسبت به نام او بدبین کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

او با صحبت‌هایی که کرد به‌عنوان عامل اصلی سقوط پهلوی یا لااقل نمادی از عوامل سقوط آن حکومت معرفی شد. یک همه‌کاره کم‌عقل، اما شیک.

کاراکتری که به علت داشتن بسیاری از خصوصیات می‌تواند به نمادی از خود حکومت پهلوی هم تبدیل شود. ثابتی از دخالت‌هایش در عزل و نصب‌ها تا برخوردی که با روشنفکران، هنرمندان، دانشگاهی‌ها و لایه‌های دیگر اجتماع کرد، اقدامات گسترده‌ای انجام داد که به‌وضوح می‌توان آن‌ها را بسترساز سقوط یک رژیم سیاسی دانست.

سازمانی که ثابتی در آن کار می‌کرد وقتی شاه در کاخ مرمر به دست یک روستازاده بی‌نشان به نام رضا شمس‌آبادی ترور شد، بی‌دست و پایی محض خودش را نشان داد و در عوض چند سال بعد وقتی ثابتی رئیس ساواک تهران شد با پاپوش درست کردن برای چند نفر از چپگرا‌های پرشور مثل خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان مبنی‌بر اینکه آن‌ها قصد داشته‌اند ملکه و ولیعهد را بدزدند، سعی داشت غفلت و کم‌کاری قبلی را با نمایش جعلی جلوگیری از یک فاجعه پوشش بدهد و از خودش تصویر یک نیروی امنیتی متمایز با قبلی‌ها بسازد. این درحالی بود که همین دادگاه، صدمه‌های قابل‌توجهی به حکومت شاه نزد افکار عمومی وارد کرد.

ثابتی بود که جعفر شریف‌امامی را به‌عنوان نخست‌وزیر به شاه پیشنهاد داد و شاه حتی به گریه افتادن مقدم، رئیس وقت ساواک که می‌گفت اگر شریف‌امامی رئیس‌الوزرا شود، کشور دو ماهه به حالت انقلاب می‌رود و حتی وساطت‌های فرح و دیگران را وقعی ننهاد و کشور در کمتر از دو ماه درگیر چنان نارضایتی‌های وسیعی شد که حالت کاملا انقلابی گرفت. او حالا این قضیه را تکذیب می‌کند درحالی‌که اسناد موجهی در این خصوص وجود دارد. ثابتی که خودش ادعا می‌کند یک بهایی معتقد هم نیست و کلا وجود خدا را باور ندارد، چنان برخورد تحقیرآمیزی با دین و مذهب غالب ایرانیان، یعنی اسلام و تشیع داشت که خشم عمومی حتی از دوران توهین‌آمیز سلطنت رضاخان فراتر رفت و کار به سرنگونی محمدرضا شاه کشید.

با اینکه در زمانه ثابتی دوران استعمار سنتی به پایان رسیده بود ساواک به‌عنوان مستعمره سی‌آی‌ای فعالیت می‌کرد و این شخصیت هم جز در سلاخی زندانیان دست‌بسته در هیچ ماجرای امنیتی و اجتماعی و سیاسی دیگری اقتدار نشان نداد. او حتی فارسی را خوب حرف نمی‌زند و شناختش از فرهنگ ایران به قدری پایین بود که فکر می‌کرد با انتشار رساله آیت‌الله خمینی مردم ایران را از او متنفر می‌کند و این کار را درحالی انجام داد که خودش حتی لای آن کتاب را باز نکرده بود و هنوز وقتی جلوی دوربین منوتو می‌نشیند، می‌گوید در آن رساله طریقه جماع با حیوانات توضیح داده شده است.

چنین شخصیتی با چنین عقل و دانشی، همه‌کاره سیستم سیاسی پهلوی شده بود و خرابکاری‌های متعددش نهایتا کار را به نارضایتی گسترده مردم در سال‌های ۵۶ و ۵۷ رساند. حالا دیگر او را فقط شکنجه‌گر یا قصاب ساواک نمی‌شناسیم. ثابتی زبان گشوده و با شکستن سکوتش آن ابهت اسرارآمیز هم فرو ریخت و وقتی حرف زدنش را دیدیم، دیگر به او نمی‌گوییم قصاب ساواک؛ بلکه می‌گوییم قصاب خنگ ساواک. حالا که ثابتی حرف زد، از دل تناقض‌های پرشمارش که برای پاسخ به نقد‌ها برمی‌خیزد، تناقضات ذهن نامنسجم و بدون چهارچوب او را می‌شناسیم که به‌عنوان یکی از مغز‌های متفکر رژیم پهلوی فعالیت می‌کرد.

پرویز ثابتی که خودش هم می‌دانست آدم خوشنامی نیست تا سال‌ها پس از انقلاب در سکوت محض زندگی می‌کرد. سال ۹۱ ثابتی تصمیم گرفت حرف بزند و روبه‌روی شخصی به نام عرفان قانعی‌فرد نشست و آنچه گفت در کتابی تحت عنوان در «دامگه حادثه» چاپ شد. کتاب که به چاپ رسید، ثابتی دوباره به مخفیگاهش برگشت و از آنجا که قانعی‌فرد شخصیتی به‌وضوح دروغ‌باف بود، اصالت داشتن آن مصاحبه شدیدا زیر سوال رفت. قبل از انتشار کتاب در دامگه حادثه، قانعی‌فرد کتاب‌هایی ترجمه کرده بود از شخصیتی به نام روناک یاسین که ادعا می‌کرد یک استاد، پژوهشگر و اسطوره‌شناس کُرد بود و در دانشگاه دوبلین تدریس می‌کرد. بعد‌ها مشخص شد که این شخصیت اساسا وجود خارجی نداشت و روی همین حساب نمی‌شد مطمئن بود که انتشار گفتگو با پرویز ثابتی هم کاملا درست باشد.

خیلی‌ها می‌گفتند اگر محتوای این کتاب دروغ بود، خود ثابتی آن را تکذیب می‌کرد و خیلی‌های دیگر می‌پرسیدند آیا ثابتی اصلا زنده است که تکذیب کند؟ یکی از دختران ثابتی به نام پردیس، چهره‌ای شناخته‌شده داشت که او هم در این زمینه سکوت کرده بود و به ابهام ماجرا اضافه می‌کرد. بالاخره ۱۰ سال پس از انتشار کتاب در دامگه حادثه، غوغای «زن، زندگی، آزادی» به پا شد و حباب فعالیت سایبری‌های برانداز، به پرویز ثابتی این اعتمادبه‌نفس کاذب را داد که وقت رونمایی از چهره‌اش رسیده است. انتشار یک عکس سلفی از ثابتی به همراه دخترش پردیس که چهره‌ای شناخته‌شده داشت و صحت تصویر را تایید می‌کرد بلافاصله با واکنش گسترده افکار عمومی ایرانیان مواجه شد. این از شگفتی‌های روزگار بود.

کسی که وقتی خودش سر کار بود نه‌تن‌ها با هیچ تجمع و اعتراضی علیه حکومت مستقر موافقت نداشت، بلکه یک عمر به خشن‌ترین شیوه‌های ممکن با چنین چیز‌هایی مقابله کرده بود، حالا در یک تجمع اعتراضی از چهره خودش رونمایی می‌کرد. انتشار این تصویر بلافاصله با واکنش گسترده افکار عمومی ایرانیان مواجه شد. نام ثابتی باز عنوان دلهره‌انگیز شکنجه را به یاد آورد و برای جبهه براندازان یک رویداد تبلیغاتی منفی بود. مدتی که گذشت شبکه منوتو اعلام کرد یک مستند پنج قسمتی درباره پرویز ثابتی پخش خواهد کرد. این البته یک تک‌گویی طولانی به اضافه چند ویدئوی قدیمی از نشست‌های خبری رئیس اداره سوم ساواک و رئیس ساواک تهران بود.

چه شد که ثابتی بالاخره جلوی دوربین حرف زد را نمی‌دانیم. یا حباب فعالیت سایبری‌های برانداز به او اعتمادبه‌نفسی متوهمانه داد یا واکنش‌های منفی پس از انتشار تصویرش، او را تحریک کرد که پاسخ‌هایش را در محکمه افکار عمومی به آزمون بگذارد یا فرصت ماندن در این دنیا را آنقدر کم می‌دید که فکر کرد حتما باید حرف بزند. تناقضاتی که می‌توان از این صحبت‌های ثابتی بیرون کشید، اعترافاتی است که ناخواسته درمورد خودش کرده، دروغ‌های واضحی که می‌گوید و چیز‌هایی که می‌توان از خلال صحبت‌هایش درخصوص بسیاری از مسائل فهمید، فراوانند، اما در ادامه به چند موردشان اشاره می‌شود که یکی تکبر محمدرضا شاه و حرف‌ناشنوی او حتی از منتقدان خودی و دلسوزش است. دیگری به برخورد قهری او با علمای مذهب اشاره دارد و در جای دیگر ثابتی به برخوردش با اهالی ادب، فیلمسازان صداوسیما و دانشگاهی‌ها اشاره می‌کند. به نظر می‌رسد این مسائل از آنجایی که تا به حال کمتر مورد توجه قرار گرفته بودند، می‌توانند مورد اشاره مجدد قرار بگیرند تا پرتویی جدید بر بحث‌های حول‌وحوش نقش ناخواسته و غریزی ساواک در سقوط رژیم پهلوی بیفکنند و به علاوه چیز‌هایی که سال‌ها درباره شخصیت نقدناپذیر محمدرضا پهلوی گفته می‌شد، بهتر باور شوند.

ثابتی و دانشگاه

پرویز ثابتی در مورد برخوردش با دانشگاه‌ها و محیط‌های علمی کشور حرفی می‌زند که در‌حقیقت نشان‌دهنده نوع اعمال نفوذش در کار دولتمردان هم هست. او که در بخش دیگری از همین صحبت‌ها با شبکه منوتو گفته بود «نقشی که من داشتم از نقش وزرا بالاتر بود؛ به‌لحاظ موثر بودن»، جایی دیگر در مورد این حرف می‌زند که اجازه نمی‌داد اساتیدی با رتبه‌های علمی بالا، به‌دلیل داشتن دیدگاه‌های انتقادی نسبت به حکومت، در دانشگاه‌ها حضور داشته باشند.

«وقتی نهاوندی رئیس دانشگاه تهران شده بود، رفته و به عرض (شاه) رسانده بود که همه روسای دانشگاه‌ها و دانشکده‌های کشور جمع شوند و چند نفر بیایند راجع‌به مسائل مملکت با این‌ها صحبت کرده که توجیه کنند و فلان و اینها... من که رفتم آنجا صحبت کردم، بعضی از این روسای دانشگاه‌ها گفتند می‌دانیم (اگر) بعضی از این آدم‌هایی که در خارج درس خوانده‌اند را بیاوریم اینجا برای کار استادی، شما مخالفت می‌کنید. پس این‌ها بروند چه‌کاره شوند؟ گفتم این‌ها بروند وزیر شوند. وزیر که خطری ندارد؛ کما اینکه ما وزیر توده‌ای سابق داریم. بعدش هویدا گفت تو متلک به ما می‌اندازی؟» ثابتی با این نوع پاسخ‌دهی، هم اینکه به اساتید اجازه حضور در دانشگاه نمی‌دهد را تایید کرد و هم اشاره داشت که دولت هیچ‌کاره است و ساواک نفوذ اصلی در آنجا دارد.

ساواک و حرکت به‌سمت نابودی ادبیات فارسی

در زمینه برخورد با کتاب‌های ادبی هم ثابتی کارنامه روشنی دارد که نشان می‌دهد اگر سیاست ساواک ادامه پیدا می‌کرد و تا انتها اجرا می‌شد، کم‌کم اثری از ادبیات ایران باقی نمی‌ماند. به‌عنوان مثال خودش در این مصاحبه اخیر می‌گوید: «آقای نهاوندی اجازه داده بود در دانشگاه تهران تجلیلی از صمد بهرنگی کنند. ما جلوی این کار را گرفتیم. من به نهاوندی گفتم تو چرا از نادر نادرپور (شاعر نزدیک به حکومت پهلوی) تجلیل نمی‌کنی؟ از صمد بهرنگی تجلیل می‌کنی که حالا شده نماد کمونیست‌ها؟ بعد او (نهاوندی) رفت و شکایت کرد به علیاحضرت و علیاحضرت من را خواست که شما چرا جلوی این چیز‌ها را می‌گیرید؟ من اتفاقا مدارکم را برده بودم. بهشان گفتم این آدم کمونیست است. کتاب‌هایی که نوشته، من یکی دوتایشان را آورده‌ام و به شما نشان می‌دهم که ببینید چرا کمونیست است. کتاب «اولدوز و کلاغ‌ها» از نوشته‌های صمد بهرنگی است. اولدوز اسم دختری است که نامادری دارد و پدر او مادرش را طلاق داده و زنی گرفته که با این دختر بدرفتاری می‌کند.

او در خانه‌تنهاست و هر وقت تنها می‌شود، حوض یا استخری در خانه‌شان هست که جلوی آن معمولا صابون می‌گذاشتند. کلاغ این صابون‌ها را نوک می‌زده و می‌برده. تم کتاب این بود که اولدوز با کلاغ‌ها حرف می‌زند و به کلاغ‌ها می‌گوید کاری که شما می‌کنید دزدی است. کلاغ می‌گوید نه، در جایی که مساوات نیست، کسی می‌تواند چیزی داشته باشد و دیگری نداشته باشد، این دزدی نیست خیلی هم کار خوبی است. کتاب بهرنگی در زمینه تبلیغ کمونیستی بر این محور بود. (به فرح) گفتم شما اصلا می‌دانید که وجه حضور ساواک چه بوده؟ قانون ۱۳۱۰ است راجع‌به چیز‌های اشتراکی. آن موقع که به هر حال چیز‌های کمونیستی شروع شده بود، قانونی تصویب شده برای تعقیب کسانی که تبلیغ می‌کنند مرام و رویه اشتراکی را. یا شما بیایید تبلیغ کمونیستی را آزاد کنید یا ما را تعطیل کنید. شما چرا فکر می‌کنید که ما کار خلاف قانون می‌کنیم؟»

ثابتی و تفسیر‌های سینمایی‌اش

ثابتی قبلا به این اعتراف کرده بود که داریوش اقبالی را به‌خاطر خواندن ترانه‌ای با این مضمون که «تن‌پوش او از پوست پلنگ است، تن‌پوش من از تاول» زندانی کرده بود. از آنجایی که اشرف پهلوی یک پالتوی پوست پلنگ معروف داشت، ظاهرا ثابتی همین را بهانه زندانی کردن این خواننده قرار داده بود. در جای دیگر هم بهروز وثوقی می‌گوید ثابتی او را به قتل توسط صحنه‌سازی یک تصادف تهدید کرده است. اما این‌بار خود ثابتی حرفی می‌زند که مبنای برخورد‌های او با هنرمندان را نشان می‌دهد. او اهل تفسیر‌های عجیب از آثار هنری بود و بر همین مبنا با آن‌ها برخورد می‌کرد، یعنی حتی اگر این تفاسیر غلط و بی‌ربط نبودند، حد تحمل ساواک و شخص پرویز ثابتی از پوشیده‌ترین و تلویحی‌ترین کنایه‌ها هم پایین‌تر بوده است.

ثابتی می‌گوید: «تهیه‌کننده‌های جوان و مبتدی، فیلم‌هایی تولید می‌کردند که ما دیدیم تبلیغات کمونیستی در این‌ها هست. من هشت حلقه فیلم کوتاه را که ضد امنیت بودند (جمع کردم) و یک گزارش درست کردم و خدمت اعلیحضرت فرستادم و گفتم که ما وقتی این چیز‌ها را به آقای قطبی رئیس صدا‌و‌سیما می‌گوییم، ایشان قبول نمی‌کنند. سه چهار روز طول کشید و علیاحضرت به من زنگ زد و گفت این فیلم‌هایی که شما فرستادید را ما وقت نکردیم ببینیم. من یک کمیسیونی تعیین کردم که آن‌ها بیایند و ببینند و نظر دهند. (در حضور این کمیسیون) من چند تا از این فیلم‌ها را نشان دادم. مثلا (در یک فیلم)، یک جالیزی دارد در مشهد. یک مترسک هم همیشه در این جالیز‌ها می‌گذارند که کلاغ‌ها نیایند و به محصولات نوک نزنند. کمونیست‌ها هم از قدیم به ساواک می‌گفتند مترسک و کلاغ هم سمبل اتحاد، مبارزه و پیروزی است. می‌دانید که اگر شما یک سنگ به بچه کلاغ بزنید، همه کلاغ‌های منطقه می‌آیند و می‌ریزند سرتان. این فیلم نشان می‌داد که یک کلاغ به جالیز می‌آمد و آنقدر به زمین نوک می‌زد که آب راه می‌افتاد و مترسک را می‌انداخت. این تبلیغی بود که می‌گفت ما باید اینقدر این کار‌ها را کنیم که این مترسک، یعنی دستگاه‌های امنیتی را بیندازیم.»

ما چه آزادی داده بودیم به اینها؟

ثابتی در جایی از صحبتش ابتدا گسترش مساجد و مراکز مذهبی در زمان پهلوی -که البته همواره با توجه به رشد جمعیت ایران تداوم داشته و ربطی به پهلوی ندارد- را به‌عنوان یک رفتار غلط می‌پذیرد و بعد در مقام پاسخ‌دهی می‌گوید: «مساله این نیست که ما (ساخت مساجد و مراکز مذهبی را) آزاد کرده بودیم. حتی بعضی جا‌ها اعلیحضرت اجازه نمی‌داد که توسعه پیدا بکند و در قم طلبه برود و (مدرسه) درست بشود.» او می‌گوید عده‌ای تجددستیز بودند و عده‌ای پولدار شده بودند و می‌خواستند مسجد بسازند که هیچ‌کدام از این‌ها جنبه سیاسی نداشت و بعد با بیان فارسی بسیار ضعیف و الکن، به توضیحاتی می‌پردازد که نمی‌توان آن‌ها را در چندجمله مشخص خلاصه و دسته‌بندی کرد؛ اما یکی، دو ساعت جلوتر جملات جالب‌تری هم می‌گوید. مجری می‌پرسد «یک نقد که به ساواک هست اینکه همه تمرکزش را گذاشته بود روی گروه‌های کمونیستی و چپ، و آخوند‌ها را رها کرد به حال خودشان. شما جواب‌تان به این حرف چه است؟» ثابتی پاسخ می‌دهد «چطور پس ما این همه آخوند در زندان داشتیم؟ همه این‌هایی که آمدند و بعد شدند رهبر، از رفسنجانی گرفته تا کروبی و فلان و اینها، همه‌شان زندانی بودند دیگر. ما چه آزادی داده بودیم به اینها؟ ۶۰ نفر آخوند تبعیدی داشتیم، ۶۰ -۷۰ نفر زندانی آخوند داشتیم. ما چه آزادی داده بودیم؟» و جلوتر باز هم ادامه می‌دهد: «مثلا منتظری... منتظری هم زندان بود، طالقانی هم زندان بود. همه سران این آخوند‌ها در زندان بودند. ما چی‌چی را ول کرده بودیم؟»

اسلام‌شناسی ساواک

یکی از شاهکار‌های پرویز ثابتی در صحبت‌های اخیرش جایی است که به رساله‌های عملیه علمای اسلام اشاره می‌کند. یک نوع اسلام‌ستیزی لمپنیستی در بخش کوچکی از جامعه ایران وجود دارد که با پایین‌ترین سطح هوش و سواد به موضوع نگاه می‌کند و مرتبا تهمت‌های حیرت‌انگیز و بی‌ربط به احکام و مضامین اسلام می‌زند. این بخش از صحبت‌های ثابتی از آن جهت شاهکار است که سطح هوش، سواد و درایت چنین جماعتی را نشان می‌دهد و از آنجایی که همین طیف فکری عقب‌مانده در زمان پهلوی نفوذ و غلبه کاملی بر دستگاه فکری حکومت داشتند، معلوم می‌شود که چرا آن‌ها نتوانستند هیچ نسبتی با جامعه پیدا کنند و چرا رژیم پهلوی سقوط کرد.

ثابتی حتی نمی‌دانست که هر نوع رابطه جنسی با حیوانات طبق قوانین اسلام و مذهب تشیع گناه کبیره است یا در مورد رابطه جنسی با بچه شیرخواره پرت و پلا‌هایی می‌گوید که حتی ارزش پاسخگویی ندارند و فقط نشان می‌دهند که سطح دانش و عقل گوینده‌شان چقدر است. او می‌گوید: «به ما می‌گویند شما حتی کتاب‌های خمینی را نمی‌گذاشتید منتشر شود که مردم بفهمند چه می‌گوید (که اگر می‌فهمیدند لابد از او رویگردان می‌شدند). ما اتفاقا جمع نمی‌کردیم. کتاب توضیح‌المسائل (امام) خمینی را ما خودمان توزیع کردیم. در دو نوبت هر کدام پنج هزار نسخه در چاپخانه ساواک چاپ کردیم و دادیم که (انتشارات) امیرکبیر آن را توزیع کند که طبیعی باشد. در آن کتاب راجع‌به ایده‌هایی که داشت... همه آخوند‌ها چنین توضیحاتی می‌دادند؛ راجع‌به اینکه مردم وظایف شرعی‌شان را بدانند که با اسب و با الاغ و حتی با مرغ چطوری می‌توانند جماع کنند و چطور بتوانند از بچه شیرخواره مستفیض شوند. همه این‌ها در کتاب آقای خمینی بود. البته کتاب ولایت فقیه که خمینی در عراق نوشت، در ایران توزیع نشد. بعدا بعضی‌ها به من گفتند شما جلوی کتاب‌های (امام) خمینی را گرفته بودید و مردم نمی‌دانستند اینجور چیز‌ها را. بعد یکی دو بار به بعضی از دوستانم گفتم این مردم قرآن را که خوانده بودند. این آقا می‌خواست قرآن را اجرا کند و فارسی‌اش هم ترجمه شده. ۳۰۰ جا در قرآن اُقتلوا، اُقتلوا هست که بکشید و از این جور چیزها.»

نقدپذیری شاه

محمدرضا پهلوی معروف است به شاهی که نمی‌خواست واقعیت‌ها را بشنود و فقط دنبال مجیزگویی و توصیفات مثبت در مورد روند‌های کشور بود. این قضیه جایی فاجعه می‌سازد که دقت کنیم او این خیالبافی مثبت را فقط برای تبلیغات عمومی نمی‌خواست و خودش در خلوت و خفا هم نمی‌پسندید چیزی که ذره‌ای جنبه منتقدانه داشت یا نواقص را بیان می‌کرد، بشنود. در زبان فارسی چنین افرادی را به کبکی تشبیه می‌کنند که سرش را زیر برف فرو می‌برد تا شکارچی را نبیند، غافل از اینکه چنین کاری خطر شکارچی را برطرف نخواهد کرد. در بخشی از صحبت‌های پرویز ثابتی به این خصوصیت محمدرضا پهلوی هم اشاره‌هایی شده است. این سه مورد که ثابتی اخیرا بهشان اشاره کرده را مرور کنیم.

۱- پرویز ثابتی می‌گوید «وقتی امینی استعفا داد اعلیحضرت دستور داد به پاکروان (رئیس وقت ساواک) یک گزارش تهیه کنید که ببینید عکس‌العمل مردم نسبت به دولت امینی چه بوده؟ پاکروان این دستور را به من داد. من رفتم یک گزارش مفصلی نوشتم و از چیز‌های مثبت و منفی امینی صحبت کردم. در آخر سر گفته بودم که افکار عمومی دولت امینی را با شرایط مساعدی بدرقه کرد. این آخرین عبارت من بود. فرستادیم و جنجال شد. (شاه گفت) این مزخرفات چیست که نوشته‌اند؟ کی این را نوشته؟ امینی را به ما تحمیل کردند (یعنی او نخست‌وزیر محبوبش نبود و به زور آمریکایی‌ها مجبور شده سر کارش بگذارد). من گفتم نمی‌دانم تحمیل کردند یا نکردند. ما داریم راجع‌به سابقه‌اش صحبت می‌کنیم. فردوست مامور شد تحقیق کند این چه کسی است که این‌ها را نوشته. سرهنگ افشاری که بعد‌ها سپهبد شد، یک ماه از من تحقیق می‌کرد.»

۲- «اعلیحضرت بعد از ۱۵ خرداد می‌خواستند انتخابات (برگزار) بکنند و مجلس درست شود. پاکروان من را خواست و گفت اعلیحضرت خواستند شما و ساواک بررسی کنید که اگر ما بخواهیم یک انتخابات آزاد انجام بدهیم، نتیجه انتخابات چه خواهد بود؟» ثابتی می‌گوید در گزارشش عنوان کرده که بین مردم چندان دلواپسی خاصی برای این نیست که حتما مجلس وجود داشته باشد. «مردم اگر یک حکومت صالح و سالم و عادل سر کار باشد خیلی به بحث فرم اصرار ندارند. فرانکو در اسپانیا یک آدم دیکتاتوری است، ولی زندگی منزه کوچکی دارد و سالم زندگی می‌کند. اروپایی‌ها هم او را تحمل می‌کنند. ولی اگر بخواهیم به سبک فرانسه قبل از دوگل انتخابات آزاد داشته باشیم، مردم ترجیح می‌دهند یکی مثل فرانکو سر کار باشد.»

بعد او اشاره می‌کند بعضی از انتصابات را مورد اشاره قرار دادم که در افکار عمومی بدنام بودند و درنهایت گفته بود اگر به لحاظ وجهه بین‌المللی اصرار هست که انتخابات آزاد باشد، شهر به شهر آرایش آرا چنین و چنان است... (و جبهه ملی در شهر‌های بزرگ برنده می‌شود.) ثابتی می‌گوید فردوست این گزارش را دیده بود و زیرش نوشته بود من تصور نمی‌کردم به این زودی ساواک به مرحله‌ای برسد که چنین گزارش کامل و آبجکتیوی تهیه کند. «فرستادیم برای اعلیحضرت و غوغا شد. این مزخرفات چیست که نوشتید. می‌خواهند از من فرانکو بسازند. باز دوباره تحقیقات از من شروع شد... فردوست که به‌عنوان قائم‌مقام ساواک این گزارش را تجلیل کرده بود، مسئول تحقیق شد که من چرا چنین چیزی نوشته‌ام. باز یک مدتی من آنجا مورد تحقیق، حالا بازجویی نمی‌گویم (با خنده) و سوال و جواب قرار گرفتم.»

۳- در گزارش‌هایی که ما می‌دادیم، چیز‌های منفی بود و نواقص را نشان می‌داد. مثلا حقوق معلمان داده نشده، (کارگران و کشاورزان مشکلاتی دارند) و... اعلیحضرت قبول نمی‌کرد. روزی فردوست من و مقدم را خواست و گفت اعلیحضرت گفتند تحقیق کنید راجع‌به مقدم و ثابتی و ببینید این‌ها پدر و مادرشان کی هستند؟ چرا این‌ها عقده‌ای هستند؟ چرا همه‌چیز را سیاه می‌بینند؟ من به فردوست گفتم تقصیر را به گردن تیمسار می‌بینم. برای اینکه شما باید به ایشان (شاه) بگویید که ساواک وظیفه گزارش پیشرفت‌ها را ندارد. ما وظیفه‌مان گزارش نارسایی‌ها است. شاه گفته بود این‌ها چرا مثل مخالفان حرف می‌زنند و ما گفتیم ما پیشرفت‌ها را می‌دانیم، اما وظیفه‌مان است که نواقص را گزارش کنیم. بعد اعلیحضرت دستور داده بود که بعضی از ما‌ها را ببرند سیاحت و پیشرفت‌ها را ببینیم. فردوست گفت شما بیایید در این گزارش‌های نوبه‌ای که می‌نویسید، اول پیشرفت‌ها را بنویسید و بعد نواقص را (تا به شاه برنخورد). حالا یک‌چیز فکاهی شده بود که ما موقع تهیه گزارش، (اول) از وزارت آموزش‌وپرورش می‌پرسیدیم چند تا تخته سیاه خریده‌اید و این‌ها را اول گزارش می‌گذاشتیم که مثبت بود تا بعد زیرش بتوانیم بنویسیم حقوق معلمان کم است. بعد دیگر اصلا گزارش‌های این‌طوری منسوخ شد.

منبع: فرهیختگان

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: رژیم پهلوی پرویز ثابتی شبکه ماهواره ای پیشرفت ها افکار عمومی پرویز ثابتی دانشگاه ها کلاغ ها صحبت ها چیز ها سر کار

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۲۳۵۲۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مادر شاه چگونه رحیم علی خرم را به ثروت افسانه‌ای رساند؟

همشهری آنلاین: رحیم‌علی خرم مقاطعه‌کار معروف زمان پهلوی و صاحب کاباره جزیره (پارک ارم کنونی) در آن زمان، روزگاری یک کارگر ساده آسفالت‌کار بوده که بواسطه آشنایی اتفاقی با مادر شاه به یک سرمایه‌دار بزرگ تبدیل شد. رحیم‌علی فرزند بیک‌علی حدود سال 1300 در روستای کوهپایه زبیر از توابع ساوه متولد شد. او در جوانی با هدف یافتن شغل و کسب درآمد راهی تهران شد و به لطف جثه‌ای قوی و نیرومند در یک پروژه آسفالت‌کاری در پایتخت به عنوان کارگر ساده مشغول به کار شد. از قضا این گروه آسفالت‌کار یکی از روزها برای ترمیم معابر کاخ سلطنتی به سعدآباد رفتند و همان جا نقطه آغاز ارتباط خرم با دربار پهلوی بود چرا که مادر شاه در محوطه کاخ وی را دید و همان روز او را به حضور خود فراخواند. گفته می‌شود علت راهیابی خرم به دربار، روابط غیر عادی او با ملکه مادر بوده است. به این ترتیب آشنایی رحیم‌علی خرم با مادر شاه نقطه آغاز ترقی او بود و از این زمان، این شخص به حکم ارتباط و وابستگی به مادر شاه، وارد چرخه فاسد حاکمیت پهلوی شد و به سرعت با برادران شاه وارد روابط اقتصادی شد. او با محمودرضا پهلوی و حمیدرضا پهلوی رابطه نزدیکی داشت و حتی قرار بود پسر خرم با دختر حمیدرضا ازدواج کند. داستان آشنایی رحیم علی خرم با مادر شاه در کتاب «من و فرح پهلوی»، نوشته اسکندر دلدم با جزئیات بیشتری آمده است. نویسنده این کتاب، اسکندر دلدم از افراد مورد وثوق دربار پهلوی و از نزدیکان دولتمردان این رژیم بوده است. او به دلیل شغل خبرنگاری‌اش، ارتباطات وسیعی با دربار و مقام‌های تراز اول کشور داشته است. دلدم در خاطراتش در کتاب«من و فرح پهلوی» آورده است: مادر شاه، اکثر شب‌ها در کاخ اختصاصی خود مجلس بزم به راه می‌انداخت و با آن سن زیاد به سه چیز علاقه داشت. یکی مصاحبت با مردان قوی هیکل و عظیم‌الجثه که آخرین آن، رحیم‌علی خرم، مقاطعه کار معروف و صاحب کاباره جزیره (پارک ارم کنونی) بود. دوم به «سگ» علاقه مفرطی داشت و همیشه در اطراف او، حتی روی پاها و در بغلش چندین سگ از نژادهای مختلف دیده می‌شد. سومین سرگرمی مادر شاه، برپایی مجالس طرب بود. پای ثابت مجالس بزم و طرب ملکه مادر، خواننده کهن سال و قدیمی «ملوک ضرابی» بود که چندین مدال درجه اول همایون (مدالی که معمولا به فرماندهان عالی رتبه ارتش و رجال درجه اول سیاسی داده می شد) از شاه و مادرش گرفته بود! مادر شاه یک شوهر رسمی به نام آقای ملک پور داشت. من ملک پور را از نزدیک می‌شناختم. ملک پور علاوه بر کارها و مشاغلی که داشت، در کار خرید و فروش اتومبیل دست دوم نیز فعالیت می کرد و پاتوق او، نمایشگاه مرحوم شعبان رحیمی پور در ضلع جنوبی میدان فردوسی بود. بسیاری از رجال و امرای ارتش چون سپهبد کمال و سپهبد وشمگیر هم بعداز ظهرها در این نمایشگاه فعالیت اقتصادی داشتند. ماجرای آشنایی ملکه مادر با رحیم‌علی خرم نیز بسیار خواندنی و جالب است. رحیم‌علی خرم،کارگر ساده (آسفالت کار) بود و هیکل درشت و نخراشیده‌ای داشت. یک روز که خیابان‌های کاخ سعدآباد را تجدید آسفالت می‌کردند، رحیم‌علی خرم پس از کار زیاد و بعد از صرف ناهار مشغول چرت زدن و استراحت زیر یکی از درخت‌های محوطه کاخ سعدآباد بوده که از قضای روزگار، شاهین بخت و اقبال در اطراف هیکل نتراشیده و نخراشیده او به پرواز در می‌آید و مادر شاه که همراه با ندیمه‌اش از آن محل عبور می‌کرده و چشمش به هیکل غیرعادی کارگری که در آن آفتاب نیمروز به حالت طاق باز(!) خوابیده و دستمالش را هم روی صورتش کشیده بود، می‌افتد و بلافاصله می‌گوید این مرتیکه پدرسوخته را به کاخ اختصاصی بیاورید تا ببینم به چه جرئتی به این وضع فجیع(!) در ملأ مادرشاه خوابیده است! فورا رحیم‌علی را بلند می‌کنند و به حضور والده مکرمه شاهنشاه می‌برند و از همین لحظه، زندگی رحیم‌علی دگرگون و کارگر آسفالت کار مبدل به بزرگ‌ترین مقاطعه‌کار آسفالت کار دستگاه‌ها و ادارات دولتی می‌شود. خرم پس از این دیدار، مورد توجه مادر شاه قرار گرفته و به زودی صاحب مکنت و ثروت فوق‌العاده‌ای می‌شود. رحیم‌علی خرم بعدها، محل کارگاه آسفالت‌پزی خود در جاده کرج را تبدیل به کاباره جزیره کرد و زمین‌های اطراف آن را صاحب شد و پارک خرم (پارک ارم فعلی) را تاسیس کرد. خرم به وسیله ایادی خود در این پارک، زنان و دختران جوان و حتی زنان شوهرداری را که همراه با شوهر و فرزندان خود به این محل آمده بودند، می‌ربود و در محل مخصوصی که در پارک برای خود ساخته بود، مورد تجاوز قرار می‌داد.

رحیم‌علی خرم که در آغاز به عنوان مقاطعه‌کار آسفالت به ثروت‌اندوزی می‌پرداخت، کمی بعد با رانت‌خواری توانست اغلب قراردادهای پیمانکاری را به نام خود منعقد کند. حسین فردوست رئیس دفتر اطلاعات شاهنشاهی و دوست نزدیک شاه در این باره در کتاب«ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» می‌نویسد: «یک نمونه کوچک در مقایسه با سایر فعالیت‌ها در سطح کشور عبارت بود از آسفالت خیابان‌های تهران. شهرداری چندین سال متوالی با یک مقاطعه‌کار [که نام او رحیم‌علی خرم بود] قرارداد بست که در طول یک سال در قبال فلان ‌مقدار وجه (رقم به درستی خاطرم نیست ولی آن‌قدر بود که مقاطعه‌کار توانست برای هر سال 200 میلیون تومان به مقامات شهرداری رشوه دهد) مسئولیت آسفالت خیابان‌های تهران را عهده‌دار گردد. مقاطعه‌کار فوق، خیابان‌ها را لکه‌گیری می‌کرد و در برخی خیابان‌ها یک ورقه نازک چند سانتی آسفالت می‌ریخت. در فصل زمستان به علت یخبندان، این آسفالت‌ها درمی‌آمد و چاله‌هایی در خیابان‌ها ایجاد می‌کرد که رانندگی در خیابان‌های تهران مسئله شده بود و زیان‌های فراوانی به خودروها و به خصوص فنرهای خودرو وارد می‌کرد. این کار چند سال متوالی ادامه یافت و وضع را به محمدرضا گزارش دادم. محمودرضا برادر محمدرضا با این مقاطعه‌کار به طور صوری شریک بود و درصدی دریافت می‌داشت. نتیجه گزارش من فقط این شد که سال بعد با آن مقاطعه‌کار قراردادی بسته نشد ولی نه به سوءاستفاده در شهرداری کاری داشتند و نه به مقاطعه‌کار ایرادی وارد شد.»

رحیم‌علی خرم با اشرف پهلوی هم رابطه خوبی داشت. ابوالحسن عمیدی نوری، روزنامه‌نگار و نویسنده، نماینده مجلس شورای ملی و از کارگزاران رژیم پهلوی، در کتاب«یادداشت‌های یک روزنامه‌نگار» در این‌باره می‌نویسد: «یک روز که والاحضرت اشرف می‌خواست به اروپا برود خرم بیش از یکصد هزار دلار... از تمام صرافی‌های تهران خرید و جمع کرد یعنی هشت میلیون ریال آن روز خرج کرد. آن اسکناس‌ها را در بسته مخصوصی پیچید و به فرودگاه رفت و دست والاحضرت را ماچ کرد و آن بسته را تقدیم نمود.» در سال 1341 و در دوران نخست‌وزیری علی امینی، خرم به اتهام یک کلاهبرداری کلان به مبلغ 23 میلیون تومان تحت تعقیب قرار گرفت و مدتی بازداشت شد. جالب این که در زندان نیز فسادهای خرم ادامه داشت. عمیدی نوری در کتاب«یادداشت‌های یک روزنامه‌نگار» به این نکته هم اشاره می‌کند و می‌نویسد: «در مدتی که خرم در زندان بود شب‌ها به خارج از توقیفگاه خود می‌رفت و مشغول کسب بود. روزها هم توقیفگاه او در حقیقت محل کار او شده بود. خدا می‌داند در همان محل توقیفگاه او متجاوز از 40 میلیون تومان قرارداد مقاطعه‌کاری آسفالت با او بسته شد.» اما سرانجام با وساطت دربار و به ویژه ملکه مادر و برادران شاه از این اتهام فارغ شد. عمیدی نوری درباره حمایت‌های خاندان سلطنتی از خرم هم می‌نویسد: «وقتی پرونده آسفالت تهران در دیوان کیفر به شدت تحت رسیدگی بود، بازپرس دستور توقیف خرم و دفاتر او را داده بود، اما دربار برای فرار او دست و پا می‌زد زیرا بعضی از شاهپورها و اشرف در کارهای او شرکت داشتند.» به این ترتیب رحیم‌علی خرم با اتکا به پشتوانه‌ای قوی همچنان می‌تازید. او در طول حکومت پهلوی با حمایت‌های آشکار و پنهان خاندان پهلوی به ثروت افسانه‌ای دست یافته بود که او را در دریف افراد با نفوذ در بسیاری از معادلات اقتصادی کشور قرار می‌داد و خرم از حیف و میل و پایمال کردن بیت المال ابایی نداشت. سرانجام بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شعبه سوم دادگاه انقلاب رحیم‌علی خرم را نمونه بارز مفسد فی الارض شناخت و به حکم این دادگاه خرم در سحرگاه 19 اردیبهشت 1358 به جوخه اعدام سپرده شد.

کد خبر 848155 منبع: همشهری آنلاین برچسب‌ها تاریخ - اسناد پهلوی خبر ویژه کتاب - تاریخ تاریخ انقلاب اسلامی ایران تاریخ عمومی ایران فساد

دیگر خبرها

  • حجت‌الاسلام والمسلمین ابوترابی فرد خطیب این هفته نماز جمعه تهران
  • مادر شاه چگونه رحیم علی خرم را به ثروت افسانه‌ای رساند؟
  • ۵ معلم از ۵ دهه؛ از پرویز فنی‌زاده تا رضا عطاران 
  • ۵ معلم از ۵ دهه سینمای ایران؛ از پرویز فنی‌زاده تا رضا عطاران 
  • حضور تجار در «ایران اکسپو»بهترین پاسخ به ناامن جلوه دادن کشوربود
  • ۵ معلم از ۵ دهه ؛ از پرویز فنی‌زاده تا رضا عطاران
  • ۵ معلم از ۵ دهه ؛ از پرویز فنی‌زاده تا رضا عطاران 
  •  معرفی کتاب های بازار مالی
  • تحلیل وضعیت نشر کتاب‌های حوزه پزشکی
  • «حجت عباسی» فرمانده پدافند هوایی شرق شد